شوط ششم: ذی الحجه

عرفه، فرصتی کوتاه برای جاماندگان

نقاره می زنند... مریضى شفا گرفت

قلبى شكست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره مى‏زنند… مریضى شفا گرفت

دیدى كه سنگ در دل آئینه آب شد
دیدى كه آب حاجت آئینه را گرفت

خورشیدى آمد و به ضریح تو سجده كرد
اینجا براى صبح خودش روشنا گرفت

پیغمبرى رسید در این صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت

از آن طرف فرشته‏ اى از آسمان رسید
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت

زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید
تقدیم حق نمود و سپس ارتقاء گرفت

چشمى كنار اینهمه باور نشست و بعد
عكسى به یادگار از این صحنه‏ ها گرفت

دارم قدم قدم به تو نزدیك می شوم
شعرم تمام فاصله‏ ها را فرا گرفت

دارم به سمت پنجره فولاد می روم
جایى كه دل شكست و مریضى شفا گرفت

در نجف سینه بیقرار از عشق

زهر روی تیغ بی تابی می کند و خون برای محراب. از قبله می آیی و به سوی قبله می روی. پس از تو در زمین، این یتیم دردآلود، حکایتِ بی کسی است یا علی! زمین بوی غروب می گیرد و تا سر به سجده ببری، کوفه یخبندان خواهد شد، یا علی! با وصله دارترین کفش های جهان هزار راه نرفته را پیموده ای؛ به تو عشق می ورزم ای حقیقتِ کشف و شهود! پیشانی آفتابی ات همیشه در خط مقدم دفاع از رسالت بود و گنج وجودت آماج سنگ های تراشیده و نتراشیده کفر. تو از بستر محمد(ص) می آیی و تنت بوی بال های جبرئیل می دهد. غیرت حیدری ات ستون محکم بر جای ماندن آسمان رسالت است، یا علی!

 

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت “لا یمکن الفرار” از عشق

ششمین جشنواره کتابخوانی رضوی

فکری برای پر زدن بال من کنید

ابری شدم به نیت باران شدن فقط  
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط
باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست  
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط
باید به شیعه بودن خود افتخار کرد  
راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط
دنیای دیگریست اسیری و بردگی
آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط
لا یمکن الفرار ز تیر نگاه تو
چاره رسیدن است و قربان شدن فقط
در خانه ی کریم کفایت نمی کند  
یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد  
سرمست از نوای حسن جان شدن فقط

فکری برای پر زدن بال من کنید
من را اسیر زلف امام حسن کنید