قاصدک
علمی ، فرهنگی ، تبلیغی
علمی ، فرهنگی ، تبلیغی
قلبى شكست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره مىزنند… مریضى شفا گرفت
دیدى كه سنگ در دل آئینه آب شد
دیدى كه آب حاجت آئینه را گرفت
خورشیدى آمد و به ضریح تو سجده كرد
اینجا براى صبح خودش روشنا گرفت
پیغمبرى رسید در این صحن پر ز نور
در هر رواق خلوت غار حرا گرفت
از آن طرف فرشته اى از آسمان رسید
پروانه وار گشت و سلام مرا گرفت
زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید
تقدیم حق نمود و سپس ارتقاء گرفت
چشمى كنار اینهمه باور نشست و بعد
عكسى به یادگار از این صحنه ها گرفت
دارم قدم قدم به تو نزدیك می شوم
شعرم تمام فاصله ها را فرا گرفت
دارم به سمت پنجره فولاد می روم
جایى كه دل شكست و مریضى شفا گرفت
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط زينب رهبرادب در 1395/05/24 ساعت 06:49:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1397/04/13 @ 10:36:00 ب.ظ
رحیمی [عضو]
اگر سلطان توئی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم.
التماس دعای خیر