در نجف سینه بیقرار از عشق

زهر روی تیغ بی تابی می کند و خون برای محراب. از قبله می آیی و به سوی قبله می روی. پس از تو در زمین، این یتیم دردآلود، حکایتِ بی کسی است یا علی! زمین بوی غروب می گیرد و تا سر به سجده ببری، کوفه یخبندان خواهد شد، یا علی! با وصله دارترین کفش های جهان هزار راه نرفته را پیموده ای؛ به تو عشق می ورزم ای حقیقتِ کشف و شهود! پیشانی آفتابی ات همیشه در خط مقدم دفاع از رسالت بود و گنج وجودت آماج سنگ های تراشیده و نتراشیده کفر. تو از بستر محمد(ص) می آیی و تنت بوی بال های جبرئیل می دهد. غیرت حیدری ات ستون محکم بر جای ماندن آسمان رسالت است، یا علی!

 

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت “لا یمکن الفرار” از عشق

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.